روزنوشتها
روز بیجایی
آذر 1, 1404
بدون دیدگاه
ساعتها اینجا مینشینم تا نوشتنم بیاید. گاهی میروم توی حیاط قدم میزنم. گاهی هدفون توی گوش زل میزنم به لپتاپ. به آدمها زل میزنم. صداها
سگ سورتمه
آبان 20, 1404
بدون دیدگاه
روحی گفت اینقدر سگ سورتمه نباش بخوای همه چی رو تو بکشی. خیلی تحلیل دقیق بود از رفتارم همیشه همه جا با همهکس. گفتم من
عدسپلوها
آبان 10, 1404
بدون دیدگاه
سومین باری است که چایی میریزم و یادم میرود بخورم. از صبح مشغول گرفتن بیمه ماشین بودم. که هنوز صادر نشده. صبحانهام را اینجا خوردم
شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴
آبان 3, 1404
بدون دیدگاه
صبح بیدار شده دیدم لونا بالا آورده. خوشبختانه کنار ظرف غذایش. دیروز از دامپزشکی برگشتیم فقط خوابید. الیزابتش را خیلی سفت بسته بودند. افسرده شده
دوشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۴
مهر 28, 1404
بدون دیدگاه
ساعت نزدیک پنج است و من خوب دوام آوردم اینجا. کمی داستان نوشتم. برای ناهار رفتم رستوران و کمی جلوتر از همیشه نشستم. هر روز