صبح بیدار شده دیدم لونا بالا آورده. خوشبختانه کنار ظرف غذایش. دیروز از دامپزشکی برگشتیم فقط خوابید. الیزابتش را خیلی سفت بسته بودند. افسرده شده بود و هیچ حرکتی نمی‌کرد. غذا هم نخورد. لابد دم صبح خیلی گشنه شده و تندتند غذا خورده و بالا آورده. می‌خواستم صبح بروم کارخانه ولی به خاطر لونا ماندم تا حواسم به غذا خوردنش باشد. الیزابت را هم باز کردم کمی شل‌تر بستم. با این حال هنوز سراغ غذا نرفته. هی می‌آید نزدیکم دستم را لیس می‌زند که نازش کنم. یک هفته باید همینطوری بماند و خیلی سخت است برایش. برای من هم سخت است توی خانه کار کنم.