سومین باری است که چایی می‌ریزم و یادم می‌رود بخورم. از صبح مشغول گرفتن بیمه ماشین بودم. که هنوز صادر نشده. صبحانه‌ام را اینجا خوردم ناهارم را اینجا خوردم. قهوه خورده‌ام تا سرحالتر باشم. داستانم را بالا و پایین کردم و چیزی برای اضافه کردن نداشتم. باید بروم سراغ قصه‌ی بعدی. منوهای اضافه‌ی این قالب را دور ریختم. با مامان تلفنی حرف زدم که گفت ناهار چی بردی. گفتم عدس پلو و دوتایی با فاطمه خندیدند. چون من از چهارشنبه تا حالا هر روز عدس‌پلو خوردم. با اینکه دوتا پیمانه بیشتر نپخته بودیم و لیلی هم دوبار خورده ولی باز هم تمام نمی‌شد. مامان گفت بیا اینجا قورمه‌سبزی بخور. گفتم حالا ببینم. اگر خودم قورمه‌سبزی بپزم احتمال خوردن لیلی بیشتر است ولی امروز نمی‌رسم.